کد مطلب:134047 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:200

اجتماع معاویه یا ابلهان تاریخ
فرزند ابوسفیان كه تنها هدف او حكومت بر مردم و بدست آوردن قدرت است، به هر صورت كه باشد برای وی لذت بخش است از اینكه می بینید بر اجتماعی حكومت می كند كه نه تنها در مسائل اساسی و اصولی اسلام و اجتماع دارای درك صحیح و انسانی نیستند بلكه در محسوسات و عادی ترین موضوعات هم گاهی دارای شعور كافی و تشخیص لازم نمی باشند.

معاویه بخوبی می داند كه از نیروی چنین اجتماع منحط و نادانی است كه او می تواند حداكثر بهره را بردارد، او می داند كه این نمونه جمعیت و مردمند كه وی می تواند آنها را بهر سوی كه بخواهد بكشاند و علیه هر فردی كه اراده كند بسیج نماید.

پسر ابوسفیان از اینكه مردم او حتی در محسوسات قضاوت شان بر پایه ی حق و تشخیص صحیح نیست نه تنها ملول نیست بلكه این بی خبری و جهالت را موفقیت بزرگی برای خویش دانسته و آنرا به رخ دیگران می كشد.

زیرا معاویه بخوبی می داند كه حكومت او و همه ی جباران و ستمگران تنها بر مردم بی خبر و چشم بسته امكان پذیر است اما اجتماع بیدار و هشیار آنچنان بساط فریبكاران دغل باز را با قساوت هر چه بیشتر


درهم می ریزد و چهره ی كثیفشان را با چنان سرعت در هر پوست و قالبی كه باشد بیرون می كشد كه فرصت هیچ كاری را برای آنها باقی نمی گذارد.

داستان عجیبی مسعودی مورخ مشهور اسلامی درباره ی مردم شام و سطح فكر آنان نقل می كند كه برای نشاندادن وضع منحط و چگونگی درك اجتماع معاویه و معاویه ها بسیار جالب است نام برده می نویسد.

«مردی از اهل كوفه هنگام مراجعت از صفین در حالیكه شتری داشت وارد دمشق گردید، فردی از اهل شام به شتر چسبید و گفت این ناقه (یعنی شتر ماده) متعلق به من است و تو او را در صفین از من گرفتی، این نزاع را نزد معاویه بردند و آن مرد شامی (كه مدعی بود) پنجاه نفر از مردم دمشق را برای شهادت نزد معاویه آورد و آنها گواهی دادند كه این شتر ماده متعلق به این مرد شامی است،معاویه هم علیه مرد كوفی قضاوت كرد (و گفت باید این شتر ماده را به این شامی رد كنی) مرد كوفی گفت خدا ترا اصلاح كند این شتر من نر است و ماده نیست!!! معاویه گفت قضاوتی بود كه نمودم و گذشت (و باید شتر را به شامی واگذاری)، ولی بعد از پراكنده شدن جمعیت معاویه آن مرد كوفی را خواست و چند برابر قیمت شتر را به وی پرداخت و به او نیكوئی و احسان نمود آنگاه به او گفت به علی (ع) ابلاغ كن كه من با او مقابله و مبارزه می كنم با صد هزار نفر مردمی كه بین شتر نر و ماده فرق نمی گذارند» [1] .

در این داستان معاویه پایه های اصلی قدرت خود یعنی سطح فكر


آن مردمی كه وی بر آنان حكومت می كند بخوبی روشن می سازد و صریحا به مرد كوفی می گوید به علی بن ابیطالب علیه السلام بگو كه من در پیكار با تو از نیروی چنین مردمی استفاده می كنم آنهائیكه بین شتر نر و ماده فرق نمی گذارند!!!

جالب توجه اینجاست كه فرزند ابوسفیان نه تنها از حكومت بر چنین مردمی شرمنده نیست بلكه آنرا برای خود موفقیت می شمرد و از مرد كوفی می خواهد كه آنرا عیناً نزد امیرالمؤمنین علیه السلام منعكس سازد! آری او می خواهد زمامدار مردم باشد و قدرت اسلامی را قبضه كند و برای رسیدن به این هدف چه بهتر كه اجتماع و ملت او را مردمی نادان و منحط تشكیل دهند تا او هر چه بخواهد بتواند انجام دهد و هر تغییر و توجهی كه برای قانون شكنیها و یغماگریهای خویش بنماید جامعه وی آنرا بپذیرد.

خوانندگان عزیز: با در نظر گرفتن شواهد غیر قابل انكار كه ما تا اینجا بر شمردیم آیا باز هم ممكن است فردی در سوء نیت معاویه تردید كند!! آیا با در دست داشتن این همه دلائل روشن باز هم می توان در این حقیقت شك داشت كه معاویه اسلام و مقدسات آن را عملا به بازی گرفته بود و می خواست از آنها فقط پلی بسازد كه از آن برای رسیدن به هدفهای نفسانی و شیطانی خود و بوجود آوردن حكومت نژادی استفاده نماید!!


[1] مروج الذهب ج 2 صفحه ي 72 چاپ مصر سال 1346 هجري.